پيام
+
[تلگرام]
اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم
چون شب خاكستري سر در گريبانت نبينم
اي تو در چشمان من يك پنجره لبخند شادي
همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم
اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره
در ميان كوچه ها افتان و خيزانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ
تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
قصه دل تنگيت را خوب من بگذار و بگذ
گريه درياچه ها را تا به دامانت نبينم
كاشكي قسمت كني غمهاي خود را با دل من
تا كه سيل اشك را زين بيش مهمانت نبينم
...
*زهرا.م
96/1/25
*ري را
نمي دانم از چه بود .. چشمانم را به مه تاب در آسمان ِ سياه دوختم ؛ آسمان مي چرخيد يا من ؟ هي تار و تار و تارتر... رهايم نمي کند، بگذار اين نواي لحظات ِ غمگين را ... من خسته ام.