پيام
پيام رهايي
94/9/24
*ري را
يعني واقعا "او"ست که آمده ؟ ..
نگارستان خيال
اگر اوست..... چشمتون روشن... :) @};- زيبا بود دوست عزيز...
*ري را
نه بانو چشم روشني نداره ... ممنونم :)
*ري را
امروز لام ِ زلف ِ سياه من و کام و جام و تو .. فردا من به کنج تو با لام ِ زلف دگر ..
نگارستان خيال
دلم گرفته هواي بهار کرده دلم ...
هواي گريه ي بي اختيار کرده دلم
پيام رهايي
*و اين کسي که بعد دقيقه ها وارد خانه مي شود رو به روي آينه ي قدي و کنار ِ بخاري ، من نيستم
آدم برفي هست
برف هايم را نتکانيد آخر هي تکانم ندهيد لامروت ها ..
نمي خواهم*
اين قسمت نوشته تون چقدر زيبا بود و تصويرسازي عالي داشت و فلسفه سنگيني را يدک مي کشه...الانم که ميخونم دوباره خودبخود برايم تداعي مي شود...
پيام رهايي
انساني که زير برف رفته و حواسش به برف نبوده تا در مقابل آيينه مي ايستد مثل اينکه آدم برفي جون گرفته از حياط به خانه آمده...
براي امروزم عالي بود.
واقعا دست مريزاد.