بیشتر مکالمات این نوشته به زبان ترکی صورت گرفته شده که بنده به زبان فارسی برگرداندم !
- میرید بریم باغ ؟
- کی ؟
- میرید ؟
سری تکان میخورد
- تو هم میری ؟
- بریم دیگه .. کی ؟
- الان .. بلند شید ماشین بیرون روشنه
- الان ؟
- آره بلند شید دیگه
- شماهم بیاید
- ...
صدا ها در هم پیچیده شده بود و هرکس از هرسویی سخنی عرض می نمود تا آخر عزم رفتن نمودیم
ناگفته نماند که در آخر به بنده هم پیشنهاد رفتن داده شد !
که من طبق حرفی که در پست قبل زدم ، حاضر به رفتن شدم گرچه برداشت محصولی نبوده
ولی خب فرصتی بود و آخر در گرمای 31 درجه سوار ماشین شده و به راه افتادیم
ناگفته نماند که بخاطر سرعت اینترنت و باز شدن عکس و .. مجبور به کم حجم کردن عکس ها شدم
ابتدا از انگور باغ ِ پدر شروع میکنم
این عکس ِ غوره انگور هست که هم اکنون چیده میشه .. از مزایای این برداشت رشد بهتر انگور هست
درخت انگور تشریف دارند !
اینم نهال ِ کوچک ِ انگور
و انگور مورد علاقه ی بنده .. یاقوتی
و اینم انگور کندری .. اگر چه هنوز زمان رشد ِ کاملش تموم نشده ولی همیشه استثناء ها هستند !
اینم یه نمایی از باغ انگور
سیب .. امسال تموم سیب ها کال ِ کال چیدند و با چه قیمتی به فروش رفت !
سیب ِ سرخ :)
سیب ِ یک دست ِ درخت .. ماشاءالله
سیب های به یغما رفته !!
شاخه ی افتاده ی درخت ِ بادام
از هر چه میرود، سخن دوست خوشتر است :) من نمیدونم تو فارسی چی میگن به بادوم نیمه رسیده :/
یه باغ ِ بادوم بسیور مرتب و تمیز !! آفرین به کشاورز این باغ !
هلو بشقابی نرسیده !
اسم اینا ؟! .. نمیدونم فقط آلوچه س ! از آلوچه ها هم خوشم نمیاد پس لزومی نداره درباره شون بدونم !
گلابی چی چی بود ؟! :/
آخرین باری که این درخت ِ گردو رو دیدم ، از نصف ِ الانش هم کوچکتر بود !
پسته ..
قطره طلا .. اصلا با این ها کنار نمیام یعنی !
و هلو ... (:
این باغ انگوره .. که توش صیفی جات کاشتن که تا وقتی انگور ها به بار نشستند از زمین و زمان بهره برده باشند !
اینم نسبت ِ نزدیکی با طالبی داره :))
طالبی نرسیده ..
یه زمین صیفی جات .. بوته های طالبی
یه عکس !
راه ِ میان دو باغ
همان توضیح بالا !
آفتاب گردان ..
راه دیگر ...
هرکجا هستم باشم .. آسمان مال من است
خلاصه به هر باغ که رسیدم محصولی میل نمودیم !
از بادام و انگور و آلوچه و هلو گرفته ... تا طالبی بیمزه !
زیر آفتاب 31 درجه احساس خوشایندی نداشتم بنابراین از میان عکس ها این موارد و که انگار به تر بودند رو گذاشتم
بالاخره توی گرمای سوزان کسی هوس ِ عکس گرفتن به سرش نمیزنه !
در این چهار ساعت به 6 مورد از باغ هامون مراجعه کردیم به امید این که حس ِ خوبی داشتیم
به دلیل آزاد بودن خوردن آب !
صبحت دیگه ای نیست انگار ..
پایان
+ نوشته شده در پنج شنبه 95/4/17ساعت 12:15 صبح   توسط ریرا ارسال نظر