چند وقتیست بغضی ناخوانده همراه ِ گلویم شده است ، آزارم می دهد من اینگونه نبودم هرگز
به اینجا که می رسم دیگر میهمان ِ چشمانم شده است
از این به بعد خط ِ نوشته ام نمناک است و تار؛ نمی دانم چه شده است
می خواستم عنوان نوشته ام را "من اشتباه نمی کنم" انتخاب کنم ولی تغییرش دادم به "هرگز اشتباه نمی کنم"
می خواستم به خودم ثابت کنم تصمیم هایم درست بود
ولی .. لعنتی! یک حس تردید و شک در درونم تمام ِ مرا ویران کرد ، قرار نبود اینگونه بشود ...
از کجا این حس ِ تردید در وجودم جوانه زد ؟
من مطمئن بودم که ناگهان .. واقعا چه شد ؟ من چرا اینگونه شده ام ؟
آن وقت که تمام التماس هایش را ، آرزوهایش را و مهربانی هایش را نادیده گرفتم
و با بی رحمی تمام به روی همه شان با یک " برایم مهم نیست " خط سیاه ِ پررنگی کشیدم
کِی توانستم اینقدر سنگدل بشم ؟
تمام ِ این تلخی های من تقصیر توست می فهمی "تو"
می توانی بفهمی برای یک هیچ ، آری " تو" را می گویم، یک هیچ ! برایت چه ها که نکردم
در آینه به خود ِ غمگینم نگاه می کنم ، خود ِ در آینه نیز به من
باز بغض می کنم و "خود"م می گوید احمق!
به "او" فکر می کنم ، تمام دق و دلیم را بر سر ِ بیچاره اش خالی کردم
"او" هم پاسوز من و تو شده است
اگر باشی زندگی اش را ربوده ای اگر نباشی زندگی اش را بهم ریخته ای؛ تو کیستی ؟
این روز ها بدخُلق و تندخو شده ام کسی نباید با من کار داشته باشد
حوصله ی هیچ کسی را ندارم ، یک جای ساکت می خواهم و یک گوشی و هندزفری و دیگر هیج ...
سرم دارد می ترکد این سرمای کولر را هم دوست ندارم . باورم نمی شود!
مرداد دارد می آید و در من اینگونه پاییز است
آه مرداد داغدار من ، نارنجی ِ من .. مرا ببخش که گاهی از تو متنفر می شوم
مرا ببخش که قلب مهربان و سوزانت را دیگر بار می سوزانم
تک تک ِ روزهای ماهت را دوست دارم ولی با پریشانی می گذارنمت
از من ناراحت نباش به اندازه ی دردناک بودن ِ این بغض هنگام از تو نوشتن ، به اندازه ی داغ ِ روزهایت
به اندازه ی تنفر ِ از روز تولدم ... تُرا دوست دارم
هی "تو" ... "تو"هم اینگونه با من ِ رنجور ِ خسته بد تا نکن
از من جز بغض دیگر هیچ نمانده است
نگاه کن! می توانم روزی از تو بابت ِ تمام ِ زجرهایی که کشیده ام، انتقام بگیرم
کمی کوتاه بیا ...
"او"ی مهربانم ، "او"ی صبور ِ غمگینم
می دانم آخر خودخواهی است ولی مرا بابت تمام این ها ببخش
میدانم مرا باور داری اما من را یک جور دیگر باور کن؛ من را اینگونه که هستم نبین
من این نیستم
این فقط نقشی از من است ، غصه دارد مرا بی چاره می کند
مرا درک کن ..
___________________________
+ یک پست ِ پر از بغض
+ مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست مشکل نشیند
(وحشی بافقی)
+ نوشته شده در پنج شنبه 96/4/29ساعت 1:18 صبح   توسط ریرا ارسال نظر