تُرنجیدگی - شاعرِ کوچک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنجیدگی

حال من هرگز خوب نخواهد شد؛

یک مکث طولانی.

به فریاد آمدم که رهایم کنید! رهایم کنید! شما هرگز نخواهید فهمید

پس مرا به حال خود واگذارید.

دستی در خلاء، پایی در عمیق، هرتزها فریاد

فهمیدن نمی‌خواهد، من از غرق شدن می‌ترسم. من دارم می‌ترسم...

مانده‌ای که بدتر بشود؟ اینبار نیز نیا.

 

هوا سرد است، تنم سرد است،

خانه سرد است، در شهر مُرده فراوان است.

لااقل همین امشب که قلبم دف می‌زند، تو سماعی سر دِه.

هنوز من آرام می‌گیرم؛

یک مکث.

خبرت بدهم! نشانی‌ات را از من پرسید گفتم ذره‌ی بیابانست

که می‌یابی‌اش، قطره‌‌ی دریاست که می‌بینی‌اش،

هیس! باران می‌بارد، بگذار بگویمش نغمه‌ی بارانست که می‌شنوی‌اش.

 

کوزه‌‌ از دست افتاد، شکست، سفالگر از نو ساخت

کوزه از دست افتاد، شکست، سفالگر از نو ساخت

از دست غم چون افتادم، بر دست تو افتادم المنة که از نو با غم نخواهم ساخت.

مرا خواهی یافت در بیابان، دریا

زیر باران؛ تنها آواز کن "ای دیوانه!"

من، مست می‌چرخم و می‌چرخم و می‌چرخم...

 

______________________________

+ شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش     که تا یک‌دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

                                                                                              (حافظ)



الصاق شد به : دست نوشت، دل نوشت، درد نوشت

+ نوشته شده در  یکشنبه 97/9/4ساعت  12:31 صبح   توسط ری‌را  ارسال نظر


 

ابزار وبمستر

MeLoDiC