+ نوشته شده در پنج شنبه 94/1/13ساعت 11:18 صبح   توسط ریرا ارسال نظر
بسم رب الشهداء
سفرنامه که نه .. شاید عکس نامه !!
و این سفر شاید یکی از بهترین راهیان نوری بود که رفته بودم ..
با یک ماشین از همشهری های گرامی و بغل بغل خاطراتی که با کوله بارم برگشت
بسم الله ..
+ نوشته شده در یکشنبه 94/1/9ساعت 5:26 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
و تاریکی وجود ِ آسمان را در آغوش گرفتی
و ماه معنا پیدا کرد ...
و تو سیاهی شب را بر سر انداختیُ
شدی
√ ماه چادرت
و دشمن
ماه وجودی ِ تو را نشانه رفت و ...
________
رخـــت زیبــــایی ِ آسـمــانـی را خــواهــرم بــا غـــرور بــر ســر کــن
نه خجالت بکش نه غمگین باش چـــــادرت ارزش اســـت بــاور کــن
بـــوی ِ زهـرا و مـریـم و هـاجـر از پـــر ِ چــــادرت سـرازیــــر است
بشـکنـد آن قلـــم که بنـــویسـد دِمُده گشت و دست و پا گیر است
+ نوشته شده در شنبه 93/11/4ساعت 4:4 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
+ نوشته شده در سه شنبه 93/10/2ساعت 12:12 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
ای آخرین بازمانده ی آن مادر ِ
پهلو شکسته
این مصیبت عظمی ، التیام خواهد یافت ...
روزی که
√ تو بیایی
...
ای منتقم سیلی زهـرا
بیـا
دلم هوای آن قبر بی نشان را کرده ...
_______________
+ همیشه این بود ذکرم میان دشت و صحرایم
الهی بشکند دستی که زد سیلی به زهرایم
+ العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
+ نوشته شده در جمعه 93/9/21ساعت 10:0 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
یوسف فاطمه ؟
آرام ِ جانم
به کجا میروی ؟؟
مگر نمیدانی بازار آهنگران کوفه گرم است
نامردان
میخواهند تیکه بازار راه بندازند
پاره ها را تیکه
و
تیکه ها را پاره کنند
این کوفیان از ما به حیدر کینه دارند
اینان قصد جان دارند
ای نازنین نیزه نشینم
× مرو
در کودکی دیده ای ماه صورت کبودت را ؟؟
رقیه ات ...
نه دیگر طاقت نیست مرا
مرو
دارم خاک بر سر می شوم
دارم سیاه پوش می شوم
میبینی ؟؟
√در عزایت
دارم حرف بالا میآورم
♥ واحسنیا
محرمت آمده
______
+ خاک بر سر کن ایام غم را
+ ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
+ کو جامه ی سیاه عزایم ؟
+ نوشته شده در شنبه 93/8/3ساعت 8:51 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
مولایم ، آقایم
هیچ حواست بود ؟
کسی داشت عاشقانه میخواند
√ اللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ
حواست بود با بغض میگفت
√ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ
وقتی با چشمان اشک آلود داشت زمزمه میکرد:
√ العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
یا
فهمیدی چه حالی شد
وقتی در مسجد جمکران در قونت گفت:
√ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
ادامه مطلب...
+ نوشته شده در پنج شنبه 93/7/17ساعت 11:12 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
با مایه دار با خوشگل
ملاک ازدواجش این بود !
پیامبر ولی چیز دیگری می گفت:
" فعلکیم بذات الدین .. "
√ پس بر شما باد به ازدواج با زنان دیندار .
____
پیامبر اکرم (ص)
دو رکعت نمازی که ازدواج کرده می خواند، برتر از هفتاد رکعت نمازی است که فرد مجرد می خواند .
(بحارالانوار.ج103.ص219)
___
***سال روز پیوند مظهر احسان و جود با دردانه زیور عالم یاس آل محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد ***
+ نوشته شده در جمعه 93/7/4ساعت 2:18 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
+ نوشته شده در سه شنبه 93/7/1ساعت 3:43 عصر   توسط ریرا ارسال نظر
قدیم ترها که بچه بودم، یادم هست گاهی مهمانی ها روی پشت بام خانه ها برپا میشید.
به جای بشقاب های یک نفره، طبقی در مقابل چند نفر می گذاشتند
و با مهر و محبت، دسته جمعی غذا می خوردند.
آن روز، بزرگتر ها به ما کوچکتر ها می گفتند،
√ رزق ما از آسمان می آید
+ نوشته شده در سه شنبه 93/6/11ساعت 6:12 عصر   توسط ریرا ارسال نظر